خدایا نمیخوام زنده بمونم خواهش میکنم

تا جایی که یادم میاد تعریف میکنم اخه از بس گریه کردم همه از ذهنم پاک شد. پستم هم طولانیه میخوای نخون کسی مجبورت نکرده بخونیش

دیشب با رضا حرفیدم از زندگی نا امید شده بود اوضاعش خراب بود بهم گفت حلالم کن .

من: واسه چی حلالت کنم؟

رضا: به خاطر بدیایی که در حقت کردم

من: خیلی وقته حلالت کردم

رضا:سکوت

من: شما عزیز دلی اقا رضا مگه میشه کسی عشقشو حلال نکنه

رضا: یکم حرف بزن

من واسه چی؟

رضا:میخوام صداتو بشنوم

من: مگه صدایه من واست فرقی میکنه؟

رضا: صدات عوض شده

من: چطوری شده؟

رضا: نمیدونم کلفت تر شده

من:کاری نداری؟

رضا: نه

گوشی رو هر دو بستیم.(نه اینکه از حرفش ناراحت شدما نه این وسط خیلی حرف بود اما یادم نمیاد)

10 دقیقه بعد بهش گفتم بزنگ اخه فقط شارژ تک داشتم

رضا: جانم؟

من: یادم رفت بهت بگم دوست دارم کاری نداری؟

رضا: وایسا کارت دارم.

من: چیکار؟

رضا: میخوای با این حرفات عذابم بدی؟

من: خوب باشه دوست ندارم

رضا: سکوت

من:امیدوارم خوشبخت بشی

رضا: برو بابا من اگه میخواستم خوشبخت بشم تا الان شده بودم از زندگی خسته شدم

من: من 8 ماهه از زندگی خسته شدم 8 ماهه از زندگی نا امید شدم من به خاطرت یه وبلاگ زدم رضا

رضا:(اول یکم سکوت کرد) ادرسه وبو بده میخوام بخونمش

من: واسه چی بدم که گیر بدی؟ که احساسمو نسبت به خودت بدونی؟

رضا: جون همون رضایی که دوسش داری قسمت میدم ادرس وبو بده

من: جون همون رضلایی که دوسش دارم نمیدم

رضا: نشد دیگه من اول گفتم

من: نمیدم رضا

 از ته دل رضا گفت: بااااااشه

دیگه باهاش خدافظی کردم و تموم شد اما انگار داشت گریه میکرد

خدایا عمرمو بگیر و به رضا بده. شادیام واسه اون و غصهاش واسه من

+ تاريخ دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 10:31 نويسنده فاطمه |

تصمیم گرفتم رضا رو از یاد ببرم

چون اگه همینطوری ادامه بدم اخرش هم دیوونه میشم هم ابروی خانوادمو میبرم

درسته سخته اما خواست توانستن است

تا خودم نخوام خدا که نمیتونه کمکم کنه نه رضا؟؟؟؟؟

حالا برای فرض مثال اگه رضا کمی از غرورشو گذاشت کنار و اومد ازم معذرت خواهی کرد این منم دیگه برنمیگردم

اما..... اما دیگه اگه بمیرم عاشق نمیشم

اصلا عشق چیه واقعا وجود داره؟؟؟؟

باور نکنین پسرا واسه مخ زدن دخترا این جمله رو گفتن رضا تو هم گفتیا یادت میاد تو اون اس ام اسه بهم گفتی من عاشقت شدم؟؟؟؟

ولی رضا همیشه تو قلبم میمونه اسمش رو قلبم هک شد اگه یه روز یه پسر به دنیا اوردم اسمشو رضا میذارم باشه رضا؟؟؟؟

یه مدته قاطی کردم همش با رضا صحبت میکنم انگار دسشو گرفتم پنشنبه از رویا فهمیدم که زنگ زده داشته گریه میکرده که میخوام همین الان با غزال صحبت کنم اما خوب چه فایده؟

من سفیدیه چشام از بس گریه کردم رنگش زرد شد اون تازه گریش گرفته؟

پی نوشت: هما کجایی دلم گرفته دلم واسه تو و دوستام تنگ شده سعیده گوشیش مسدود شد و تنها کسی که باهاش در ارتباطم تویی خواهشا تنهام نذار

 

+ تاريخ شنبه 28 خرداد 1390برچسب:,ساعت 10:31 نويسنده فاطمه |

روزت مبارک رضا جون

دقیقا پارسال مثل همین امروز ازت پرسیدم: چی واسه بابات گرفتی؟ گفتی: گوشی

چقده زود گذشت

امیدوارم سال دیگه با کسی که عاشقشی باشی

 

+ تاريخ پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:,ساعت 12:9 نويسنده فاطمه |

امروز هانیه رو دیدم

هانیه ای که با عشقم بهم خیانت کرد

هانیه ای که تا الان با هزار نفر خوابیده

هانیه ای که الان با بدون اینکه خودش بدونه با بدترین پسر عقد کرد

با پسری که میخواست من و دوستام فقط یه نگاه بهش بندازیم و التماس میکرد شمارشو بگیریم

اره با همون عقد کرد

امیدوارم خوشبخت شن ما از کجا بدونیم شاید پسره ادم شد

داشتم نگاش میکردم میدیدم رضا حق داره به خاطرش به من خیانت کنه خوشکل شده بود یعنی رضا باهاش......

نمیدونم.......

شاید سکوت بهتر باشه تا حرف زدن

+ تاريخ چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:30 نويسنده فاطمه |

سلام.

وای خدا نمیدونم چرا امروز دلم داره واسه رضا شور میزنه این اولین باره نکنه چیزیش شده؟

خدایا اگه چیزیش شده یا اتفاقی براش افتاده جونمو بگیر نمیخوام زنده بمونم و بفهمم خدایی نکرده....

اخه دیروز که دوستم باهاش داشت حرف میزد تو ماشین بود و با هم دعوا کردن میترسم تصادف کرده باشه

یعنی چیزیش شده؟؟؟؟؟

ممکنه الان بیمارستان باشه؟ وای خدا هروخ به این جور چیزا فک میکنم چشام سیاهی میره

خدایا من به دور بودنشم راضیم فقط چیزیش نشه

جون منو بگیر و به اون بده

وای چرا من اینطوری شدم انگار جدی جدی چیزیش شده

+ تاريخ سه شنبه 24 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:21 نويسنده فاطمه |

مگه من اینجا وبلاگ دوستیابی زدم؟؟؟؟

خوبه میبینین عاشق رضام و واسش دارم دق میکنم بهم پیشنهاد دوستی میدید؟؟؟

چه ادمایی هستین شماها

اخه چرا دهنمو باز میکنین؟؟؟

الاغ وب عاشقانه زدم واسه عشقم نه واسه دوستیابی دوس دختر میخوای برو گمشو وبلاگ دوستیابی به من چه؟؟؟

تو مهربونی و تو پر مهری و تو به عشقت خیانت نمیکنی پس به منم خیانت نمیکنی اه حالم از این حرفا بهم میخوره

نمیخوام با کسی دوس بشم خوووووووووووووووووب؟؟؟؟؟

+ تاريخ یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:,ساعت 23:6 نويسنده فاطمه |

دلم واست تنگ شده رضا خیلی تنگ شده دلم میخواد فقط یه بار دیگه صداتو بشنوم.

رضا کجایی که ببینی غزالت داره دق میکنه؟؟غزالت همش تو فکرته هااااا نمیخوای دوباره بهش بگی دوست دارم غزال؟ 

یادته وقتی ازت میپرسیدم چقده دوسم داری میگفتی اندازه 7 اسمون و 7 دریا و 7 زمین ؟ پس چرا دیگه دوسم نداری؟

نمیدونستی وقتی بهم میگفتی دوست دارم غزال چقده احساس خوشبخت بودن میکردم احساس میکردم جدی جدی عاشقم شدی اما زهی خیال باطل تو هنوز عاشقش بودی و فقط و فقط منو واسه انتقام میخواسی. رضا با همه ی اینکارا هنوزم دوست دارما با اینکه بهم خیانت کردی اما من خیانت نکردم.

دیشب شب لیله الرغائب بود اینقده واست گریه کردم که نگو تنها دعام این بود که خوشبخت شی.

اخ که چقده دلم واسه صدات یه ذره شده یادت میاد اولین باری با هم حرف زدیم؟؟؟ نمیدونستی چه حالی داشتم انگار تو مستی بودم اره تو مستی صدات. بعدش که بهت گفتم صدات خیلی قشنگه شبیه محسن چاووشی هست گفتی جدی؟؟ گفتم اره جدی میگم

 چه روزایه خوشی بود چقده میخندیدیم اون موقع ها جام جهانی بود سر ساعت 6 میشست فوتبال میدید و ازم میپرسید المانی یا ارژانتین؟؟؟

زیادی یاد گذشته افتادم.....

+ تاريخ جمعه 20 خرداد 1390برچسب:,ساعت 10:36 نويسنده فاطمه |

یه سوال تو ذهنم مونده واقعا خدایی هست؟؟؟؟؟

اصلا تو این دنیا خدا به ما شکست خورده ها نگاه میکنه؟؟؟؟؟

اصلا خدا ما دلشکسته ها رو به عنوان به انسان میبینه

کم کم داره اعتقاداتم نسبت به خدا کم میشه هر روز کمتر و کمتر هر روز ناامیدتر

خدا فقط یه زیر چشمی به ما نگاه کن به قران به همون راضیم.

خدا نکنه تو هم فک میکنی منم هرزم؟؟؟

+ تاريخ چهار شنبه 18 خرداد 1390برچسب:,ساعت 22:24 نويسنده فاطمه |

حوصله ندارم شکلک بذارم دلت میخواد بخون دلت میخواد نخون به من ربطی نداره

این مطلبو واسه کسی مینویسم که 7 ساله ازش خبر ندارنم و اونم ازم خبر نداره شاید منو از یادش برده شاید من براش مردم اره این یه نفر کسی نیس جز بابام.

چنوخ پیش بعد سالها زنگ زد اما سراغ همه رو گرف جز من انگار من دخترش نیستم انگار اصلا به دنیا نیومدم چرا بابا مگه من چیکار کردم؟ مگه من با این بقیه ی بچه هات چه فرقی دارم؟

شماها که منو نمیخواستین واسه چی منو به دنیا اوردین لذتشو شما بردین عذابشو من.

میخوام جیغ بکشم اما صدام درنمیاد میخوام بگم حالم ازت بهم میخوره اما حیف که نمیبینمت

بابا اب داد. بابا نان داد. بابا در دستش انار بود. چقدر تو بچگی هامون سر ما رو گول زدن

میدونین امروز چی فهمیدم؟ امروز فهمیدم همه ی اطرافیانم منو به چشم یه هرزه میبینن یه دختر غد یه دختر روانی

دختری که نذاشته حتی یه پسر هم بهش دس بزنه شد هرزه دختری که وقتی پدرش ولش کرد گفتن این دختر شد هرزه

حرفی ندارم بگم خودم موندم که چرا منو همچین نگاه میکنن....

 

+ تاريخ شنبه 14 خرداد 1390برچسب:,ساعت 22:5 نويسنده فاطمه |

جلوی آیینه میروم

به او نگاه میکنم

نه این من نیستم!!!

این چهره ی یک دختر پاک نیست

این چهره ی یک دختر تنها در تاریکی است

به من تعارف میکند:

مرگ موش میل داری؟

نوش جان میکنم اما........

خوشمزه است

+ تاريخ جمعه 13 خرداد 1390برچسب:,ساعت 13:31 نويسنده فاطمه |

یکسال گذشت و یاد تو هنوز نرفته از دلم                                    یکسال گذشت و در پی یه ارزوی باطلم

باور نمیکنم پارسال مثل همچین روزی با رضا دوس شدم چقده اون چن ماه زندگیم عوض شد سالگرد دوستیمون مبارک رضا الان باید کنار هم میبودیم اما نیستیم الان باید بهم میگفتی سالگرد دوستیمون مبارک اما نگفتی الان من باید بهترین لحظات رو داشته باشم اما بدترین لحظات رو دارم

دلم واسه صدات تنگ شده واسه غزاله گفتنات واسه همه چیز smile emoticon kolobok  چقدر زود دیر شد چقدر زود عشقمون از هم پاشید به خاطر یه مشت ادمی که فقط به خودشون فقط به لذت بردنشون فک میکنن ما از هم جدا شدیم 

نمیدونم چی بگم......

یعنی ممکنه روزی تو این دنیا فقط یه نفر فقط منو واسه خودم دوس داشته باشه؟؟؟؟  نه واسه محبتم نه واسه مهربونیم و نه واسه رابطه یعنی کسی هست؟؟؟؟ شاید فقط خدا باشه!!!!

(سالگرد دوستیمون مبارک رضا) 

 

+ تاريخ پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:33 نويسنده فاطمه |

تو رو قران میبینید همون یه ذره عقلی هم که داشتیم از بین رف.

13 خرداد سالگرد دوستی من و رضایه میترسم یادش نباشه اگه نباشه چی؟؟؟smile emoticon kolobok شاید همون روزش برم خونه ی رویا و فقط یه اس بهش بدم که: سالگرد دوستیمون مبارک. اما میدونم یادش نمیاد ولی خوب چیکار کنیم دیگه ما از اون با معرفت تریم.

ای این دو روزه بدک نیستم بهتر شدم امتحانامو خوب دارم میدم(به جز زیستم)

دلم واسش تنگ شده اما خوب میسوزیم و میسازیم چقد خیانت بده نه؟؟؟  باور نمیکنم که کسایی که عاشقن به عشقشون خیانت میکنن. یاد جر و بحث های الکی که من و رضا با هم میکردیم افتادم با اینکه دعوا میکردیم اما دوتاییمون شاد بودیم با هم خوب بودیم انگار واقعا دو تا عاشق بودیم

کاش فقط یه روز از اون روزا دوباره برگرده و تمومsmile emoticon kolobok اما حیف دیگه برگشتنی نیس

دیروز داشتم وبلاگ های دو نفره رو میدیدم چه قد خوب بود اگه من و رضا هم یه وب داشتیم دو تا عاشق smile emoticon kolobok خوب دیگه خیلی خیالی شد کاری ندارین بای

 

+ تاريخ شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,ساعت 18:49 نويسنده فاطمه |

خواهشا کسی که میخواد بخونه تا اخرش بخونه یا اصلا نخونه حوصله هم ندارم شکلک بذارم.

هیشکی از فردای خودش خبر نداره واسه همین وصیتمو میکنم تا از الان اماده باشه

هما:عزیزم دوتا گردنبند دارم که خیلی دوسشون دارم یکی قرمزه یکی هم سفید اونا رو میدم به تو مواظبشون باش.

سعیده:به خاطر8 سالی که با من بودی و تحملم کردی مچکرم عزیزم گوشواره های ابیم که خیلی دوسشون دارم برای تو گذاشتم اون ساعت سفیدم که خیلی ازش خوشت میاد واسه تو چون به دردم نمیخوره

مهدیه:گوشواره ی سفیدمو که نگینای قشنگی داره رو گذاشتم واسه تو تا اگه یه روزی رفتی مهمونی یا قرار اونا رو بذاری تو گوشت کیف coco chanel هم مال تو باشه عزیزم.

نرگس: من به تو, تو این یک سال واقعا مدیونم و نمیدونم چجوری جبرانش کنم تو روزایی که من اوضاعم خیلی بد بود فقط تو منو فهمیدی و دلداریم دادی برات گوشواره های رنگ رنگیم و گذاشتم که خیلی بهشون علاقه دارم تا به رسم یادگاری برات بمونه.

رویا: عزیزم برای اینکه گذاشتی دوباره با رضا حرف بزنم واقعا ازت ممنونم برای اینکه منو از یاد نبری واست پوستر رونالدو رو خریدم تا هر وخ بهش نگاه کنی یاد من بیوفتی.

مامان: مامان جونم خیلی دوست داشتم و دارم اما هیچوخ نفهمیدی اما بدون من هیچوخ ابراز احساسات نمیکنم واسه همین تو وصیتم نوشتم تا بدونی دوست دارم.

رضا:سلام عشقم راستش دیگه چیز گرانبهایی ندارم بهت بدم واسه همین عشقمو به تو تقدیم میکنم تا هر عاشقو دیدی به یادم بیوفتی.

و در اخر اینکه اگه مردم روز سنگ قبرم بنویسید:

همیشه ماندن دلیل بر عاشق بودن نیست خیلی ها میروند تا ثابت کنند که عاشقند.

روز سه و هفت و چهلم به اطرافیان و دوستان غذا ندید غذاهارو ببرید واسه یتیمایی که گشنه هستن

 خیلی دلم میخواد تو حرم امام رضا دفن بشم اما چون میدونم شرایط مالی خوب نیست و داداشم میخواد ازدواج کنه همون بهشت رضا هم راضیم. حداقل ماهی یکبار بیاین سرقبرم و برام فاتحه بخونین تنهام نذارین باشه؟

اگه با مرگ مغزی مردم اعضایه بدنم رو اهدا کنین و قلبمو به یه پسر بدین تا بفهمه یه پسر چجوری قلبمو شیکوند.

هما روز تشیع جنازم شماره ی رضا رو از سعیده بگیر و بهش زنگ زن تا بیاد سر قبرم حداقل یکم دلم خوش بشه

دیگه چیزی ندارم بگم این تمام وصیتم بود بای

+ تاريخ چهار شنبه 4 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:12 نويسنده فاطمه |